چند روزی همقدم با شهید ماهانی-9
قصه روزه داری علی و قاچ هندوانه چه بود؟
با اینکه از شدت گرما و آفتاب و روزه داری لب هایش خشکیده بود اما چند دقیقه ای بعد از رسیدنم با قاچی از هندوانه از من پذیرایی کرد.
با اینکه از شدت گرما و آفتاب و روزه داری لب هایش خشکیده بود اما چند دقیقه ای بعد از رسیدنم با قاچی از هندوانه از من پذیرایی کرد.
از آنجایی که مسئول تقسیم نیروها علی را نمی شناخت او را که دیگر توانایی رزم نداشت به آشپزخانه لشکر فرستاد...
قدری صبر می کنم تا ماشینی سر برسد برای چه بنزین اضافی مصرف شود.
علی به عنوان رزمنده نمونه انتخاب شده بود و حاج قاسم به رسم تقدیر هدیه ای به رزمندگان نمونه داد.
شهید ماهانی در بخشی از وصیتنامه اش آورده است: اگر معنویت می خواهید دست به دامن امام حسین (ع) بشوید، نماز شب را بخوانید تا به مقام محمود برسید.
موقع نماز که می شد علی خود را طوری به دیوار سنگر می چسباند که حتی یک نفر هم نمی توانست در پشتش قرار بگیرد.
با زدن چوب به پیت حلبی می گفتند: شیخ علی آمد، شیخ علی آمد اما علی انگار نه انگار که این رفتارها را با او می کردند.
یکی از روزهایی که مشغول دعا و نیایش بود، از راهروهای زندان صدای همهمه به گوشش رسید، و ناگهان درهای زندان بود که یکی یکی باز می شد بله آن روز مردم با پیروزی علیه رژیم شاهنشاهی برای نجات جان زندانیان به سراغشان آمده بودند.
احمد دلش می خواست که آن شب قسمتی از بدنش را در راه خدا بدهد و چون امام حسین(ع) سر فدای دوست کند.
برادر شهید شده بود و مادر می خواست که احمد بماند اما مگر مادر می توانست با این دلتنگی های مادرانه جلوی احمد را بگیرد.